یادداشت | تجلی آرمان حکمرانی امام حسین (علیه السلام) در اصل ۵ قانون اساسی
یكی از ادله نقلی که به صراحت بر لزوم اعمال ولایت گسترده فقیه دلالت دارد، روایتی است كه در کتاب «تحف العقول»، اثر محدث مورد وثوق شیعه، علامه حرانی، در باب روایات منقول از امام حسین بن علی (علیهما السلام) نقل شده است. حضرت امام حسین (علیه السلام)، در این حدیث که بخشی از خطبه معروف خود در سرزمین منا است، به بیان اهمیت مقوله مهم امر به معروف و نهی از منکر می پردازند و جایگاه، مسئولیت و رسالت محوری علماء در جامعه اسلامی را تبیین می کنند.
حضرت در فراز مهمی از خطبه، خطاب به علماء و فقهای اسلام می فرمایند: ««و أنتم أعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون، ذلك بأن مجاری الأمور و الأحكام علی أیدی العلماء بالله، الأمناء علی حلاله وحرامه ، فأنتم المسلوبون تلك المنزلة وما سلبتم ذلك إلاّ بتفرّقكم عن الحق و إختلافكم فی السّنة بعد البیّنة الواضحة. ولو صبرتم علی الأذی و تحمّلتم المؤونة فی ذات الله، كانت أمور الله علیكم تردّ و عنكم تصدر و إلیكم ترجع، ولكنّكم مكّنتم الظلمة من منزلتكم و أسلمتم أمور الله فی أیدیهم، یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلّطهم علی ذلك فراركم من الموت و إعجابكم بالحیاء التی هی مفارقتكم فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم. فمن بین مستعبد مقهور، وبین مستضعف علی معیشة مغلوب ... ـ مصیبت و بی چارگی شما [علماء] از همه مردم بیشتر است، زیرا مقام علماء [رهبری و حكومت] را با زور از دستتان گرفتند، ولی شما هیچ توجّهی به آن ننمودید، درحالی كه جریان امور [كشور اسلامی و مردم مسلمان] و احكام آن باید به دست علمای الهی [كه در این مورد با دستورات خدا انجام وظیفه می كنند] باشد، آنها كه امین بر حلال و حرام خدا می باشند. ولی [متأسفانه] این مقام و منزلت از شما سلب شده است و این نبود، مگر به علت دوری و انحراف شما از راه حق و اختلافتان در سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، با آن همه وضوح و روشنی اش [و شایسته نبود در چنین مطلب روشن و واضحی اختلاف كنید] و اگر شما به خاطر خدا مشقت ها را صبر و تحمّل نموده بودید، زمام امور الهی به دست شما می بود و احكام از طرف شما صادر می شد و نتیجه اش نیز به خودتان باز می گشت، ولی شما خودتان، راه ستمگران را باز نمودید و مقام و منزلت تان را به آن ها سپردید و كارهای الهی را به ایشان واگذار كردید، تا آنجا كه اینان بدون پروا در شبهات [از روی حدس و گمان] عمل می كنند و راه شهوت رانی را پیش گرفتند و البته علّت سلطه اینان چیزی جز فرار شما از مرگ و دل بستگی تان به زندگی و لذّت های آن كه حتماً هم از شما جدا خواهد شد، نیست. شما ضعیفان و بی چارگان را به دست آن سپردید، تا آنكه برخی را به بندگی و عبودیت خود در آوردند و برخی را نیز ضعیف كردند و در تنگنای زندگی قرار دادند ...»[1]
محوری ترین بخش این حدیث، عبارت «أن مجاری الأمور و الأحكام علی أیدی العلماء بالله ـ جریان و سر رشته اداره امور [کشور اسلامی] و [اجرای] احکام [دین] به دست علماء و اسلام شناسان است» محسوب می شود؛ چراکه حضرت به وضوح علت توبیخ و سرزنش خود را، عدم صیانت علماء از مسئولیت اصلی خود در جامعه و واگذاری آن به افراد ناشایسته ذکر می کنند. در منظومه فکری پیشوای سوم که همان منظومه وحیانی اسلام است، زمانی اجرای احکام الهی و عدم تضییع حقوق مستضعفین تضمین می گردد که رهبری و اداره جامعه اسلامی با فقهاء و دانشمندانی باشد که واجد شرایطی از جمله تقوا و عدالت اند. مبتنی بر این اندیشه الهی، امام حسین (علیه السلام)، جز فقیه عادل و وارسته، كسی را شایسته رهبری جامعه اسلامی نمی داند. حضرت در فرمایشی دیگر می فرمایند: «فلعمری ما الإمام إلا الحاكم بالكتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذلك لله ـ به جان خودم سوگند! امام و پیشوا نیست مگر كسی كه به كتاب خدا حكم كند، به دادگری قیام كند، به دین خدا عقیده مند باشد و خود را بر آن به خاطر خدا، وقف كند».[2]
جمله «أن مجاری الأمور...» یعنی امور سیاسی، اجتماعی، عمومی و به طور کلی هر حکمی که نیاز به دستور و فرمان دارد، که تجلی آن تنها در حکومت است و علماء تنها از این مجرا توانایی حل مشکلات مردم و جامعه را خواهند داشت. این عبارت در فرمایش نورانی امام حسین (علیه السلام) گرچه ساختار خبری دارد اما محتوای آن انشایی و آمره است و امام (علیه السلام) آن دسته از علمای صحابه پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) را که در مقابله ظلم و گمراهی بنی امیه کوتاهی کرده بودند را با لحن مذمت آمیزی به همان دلیل پیش گفته مورد خطاب قرار داده است. حضرت این سخنان را در سرزمین منا و آن زمان که صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) از نواحی مختلف به مکه آمده بودند، ایراد نموده اند و مقصود آن حضرت این است که علمای دین، باید اجرای امور را در اختیار بگیرند؛ زیرا سررشته کارها و احکام به دست ایشان سپرده شده است و در صورت کوتاهی در انجام این وظیفه هیچ عذر و بهانه ای نخواهند داشت. به عبارت دیگر؛ اگر شخصی فاسق و بی خبر از دین و احکام الهی که پیاده سازی اسلام و رعایت و اجرای دستورات و حدود شریعت برای او اهمیتی ندارد، در رأس امور قرار گیرد و در نتیجه آن فساد، فجور و بی عدالتی در رگ های جامعه اسلامی جریان پیدا کند، مسئولیت اصلی آن متوجه علمایی است که با سکوت و عدم قیام برای بازپس گیری حق ولایت خود، زمینه چنین وضعیت مؤلمی را فراهم ساخته اند. از این رو حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) خود، تمام قد در قامت ناهی از منکر، در برابر حکومت نامشروع زمان خویش می ایستد و به عنوان امام معصوم و بزرگترین فقیه و عالم روزگار، برای سکوت خود در برابر استمرار حکومت باطل حاکم عیاش و فاسدی همچون یزید، مجوزی نمی یابد. آن حضرت در بیان نورانی دیگری می فرمایند: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناكثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله، یعمل فی عباد لله بالاثم والعدوان ثم لم یغیر علیه بقول و لا فعل، كان حقاً علی الله أن یدخله مدخله ... ـ كسی كه پادشاه و حاكم ستمگری را ببیند كه حرام های خدا را حلال می شمارد، پیمان خدا را می شكند، با سنت رسول خدا مخالفت می كند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می كند، و او، نه به گفتار و نه با كردار، آن را سرنگون نسازد، سزاوار است بر خدا كه او را همنشین وی سازد ...»[3]
تأمل در روایت فوق در واقع گویای این حقیقت است که از دیدگاه حضرت سید الشهداء (علیه السلام)، دو نوع حكومت و دولت در میان مسلمانان حاكم می باشد؛ یکی حكومت جائرین است که حكومت جهل و شهوت و به بند كشیدن ضعیفان و سلطه غاصبانه فاسقان بر امّت است و دیگری حكومت علمای الهی است که حكومت علم و عدالت و دستگیری از ضعفا و در یک کلمه، حكومت الله است و در اندیشه اسلام، تا زمانی که رشته امور اداره جامعه به دست علما راستین دین و آگاهان از معارف الهی نباشد، اهداف وحیانی اسلام تأمین نمی گردد و حکومت غیر فقیه، بسیار بیشتر در معرض انحراف از دین خواهد بود. بر همین اساس، نهضت درخشان كربلای سید الشهدا (علیه السلام) برای سرنگون كردن حكومت طاغوت و برپا داشتن حكومت الله بود.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، اصل ۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ولایت فقیه را برگرفته از معارف اسلام ناب محمدی، به عنوان یك خصیصه ممتاز نظام اسلامی شناخته است و مقرر میدارد: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه اصل یكصد و هفتم عهده دار آن میگردد». ولایت امر و امامت امت نه فقط در امر افتاء، بلکه در دو ساحت دیگر آن یعنی رهبری و قضاء نیز جاری است که البته در اصول 107، 110 و 157 قانون اساسی انعکاس یافته است.
پرواضح است که برخلاف زعم برخی،[4] روایت مذکور اختصاصی در ائمه (علیهم السلام) ندارد؛ چراکه صدر و ذیل آن،[5] و همچنین لحن مذمت آمیز حضرت هیچ تناسبی با انحصار این ولایت در ایشان نمی تواند داشته باشد و در بهترین حالت باید عدم مشاهده متن کامل روایت را، دلیل چنین اظهارنظری دانست. اما آنچه که می تواند به عنوان برداشتی قطعی و مسلم از روایت مذکور مطرح گردد این است که؛ ولایت فقیه، نه فقط در عصر غیبت بلکه در عصر حضور امام معصوم (علیهم السلام) نیز وجود دارد که فقهاء آن را در سایه حکومت مرکزی امام معصوم (علیهم السلام) و در طول ولایت وی اعمال می کنند.
پی نوشت:
حرانی،حسنبنعلی ابنشعبه (1383)، تحف العقول فی ما جاء من الحکم و المواعظ عن آل الرسول، قم: انتشارات دارالحدیث، ص 169.
محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) (1380)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ج2، ص 35.
طبری، محمد بن جریر (1363)، تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ج ۴، ص ۳۰4.
برای مثال مرحوم نائینی (ره) در منیة الطالب در شرح مکاسب میفرماید: «من المحتمل قریباً کون العلماء فیها هم الائمة (علیهم السلام) .... فإنهم هم الامناء علی حرام الله و حلاله ـ احتمال بسیار نزدیک وجود دارد که مراد از «العلماء» در روایت امامان معصوم باشند. ایشان در ادامه در بیان دلیل گفتار خود میفرماید: چون؛ اولاً: ائمه (علیهم السلام) امناء بر حرام و حلال خداوند هستند و ثانیاً: قید «بالله» که در روایت آمده ظهور پیدا میکند که مراد ائمه (علیهم السلام) هستند.
در صدر این روایت آمده است: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَیتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ یهَابُكُمُ الشَّرِیفُ وَ یكْرِمُكُمُ الضَّعِیفُ وَ یؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَیهِ وَ لَا یدَ لَكُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ أَ لَیسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِیامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ ـ شما این مردم و جمعیتی که در بین مردم به عالم بودن شهرت دارید و همگان از شما به نیکی نام می برند و معروف است که شما خیرخواه مردم هستید و از باب وابستگی به خداست که هیبتی از شما در دل های مردم واقع است. اشراف از هیبت شما در هراسند و ضعیفان به شما احترام می گذارند و کسانی که شما هیچ برتری بر آنان ندارید و هیچ تسلطی بر آنان ندارید شما را بر خودشان مقدم میدارند. اگر کسی به مطلوب خود نتواند برسد شما شفاعت می کنید و واسطه حاجتش می شوید. در مسیر به سبک پادشاهان و با بزرگ منشی حرکت می کنید. آیا این همه احترام که نزد مردم دارید برای آن نیست که مردم بر این باورند که شما قیام کنندگان برای ستاندن حق خداوند هستید گرچه شما از این وظیفه حق ستانی برای خدا تقصیر میکنید و نسبت به حق ائمه نیز استخفاف میکنید.»